سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گلستانی پر از یاس


ساعت 11:43 عصر جمعه 87/1/16

لطیفه
راغب در محاضرات گوید: در قزوین دهى است شیعه نشین ، شخصى در آن ده رفت ، مردم آنجا نام او را پرسیدند، گفت : نام من ((عمر))است ، او را کتک زیادى زدند، آن شخص گفت : اشتباه کردم نام من ((عمران ))است او را بیشتر زدند، و به او گفتند این حکمش از اولى سخت تر است زیرا دو حرف ((ان )) از عثمان را هم دارد.


¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:40 عصر جمعه 87/1/16

راه پول دار شدن

شخصى محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید تا چیزى درخواست کند. شنید که پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:
هر که از ما بخواهد به او مى دهیم و هر که بى نیازى پیشه کند خدایش ‍ بى نیاز کند. مرد بدون آنکه خواسته اش را اظهار کند، از محضر پیغمبر صلى الله علیه و آله بیرون آمد. بار دوم نزد پیامبر گرامى آمد و بى پرسش ‍ برگشت . تا سه بار چنین کرد. روز سوم رفت و تیشه اى قرض گرفت ، بالاى کوه رفت و هیزم جمع آوری کرد و در بازار به نیم صاع جو (تقریبا یک کیلو و نیم ) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و این کار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یک برده هم خرید و توانگر شد. بعد، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
-
نگفتم هر که از ما خواهشى کند به او مى دهیم و اگر بى نیازى پیشه کند، خدایش توانگر سازد! (بحار، ج 75، ص 108)


¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:39 عصر جمعه 87/1/16

جوان قانون شکن

روزى علیه السلام در شدت گرما بیرون از منزل بود سعد پسر قیس ‍ حضرت را دید و پرسید:
-
یا امیرالمؤ منین ! در این گرماى شدید چرا از خانه بیرون آمدید؟ فرمود:
-
براى اینکه ستمدیده اى را یارى کنم ، یا سوخته دلى را پناه دهم . در این میان زنى در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام علیه السلام ایستاد و گفت :
-
یا امیرالمؤ منین شوهرم به من ستم مى کند و قسم یاد کرده است مرا بزند. حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افکند و لحظه اى فکر کرد سپس سر برداشت و فرمود:
نه به خدا قسم ! بدون تاءخیر باید حق مظلوم گرفته شود!
این سخن را گفت و پرسید:
-
منزلت کجاست ؟
زن منزلش را نشان داد.
حضرت همراه زن حرکت کرد تا در خانه او رسید.
على علیه السلام در جلوى درب خانه ایستاد و با صداى بلند سلام کرد. جوانى با پیراهن رنگین از خانه بیرون آمد حضرت به وى فرمود:
از خدا بترس ! تو همسرت را ترسانیده اى و او را از منزلت بیرون کرده اى .
جوان در کمال خشم و بى ادبانه گفت :
کار همسر من به شما چه ارتباطى دارد((والله لاحرقنها بالنار لکلامک .(( بخدا سوگند بخاطر این سخن شما او را آتش ‍ خواهم زد!
على علیه السلام از حرف هاى جوان بى ادب و قانون شکن سخت بر آشفت ! شمشیر از غلاف کشید و فرمود:
من تو را امر بمعروف و نهى از منکر مى کنم ، فرمان الهى را ابلاغ مى کنم ، حال تو بمن تمرد کرده از فرمان الهى سر پیچى مى کنى ؟ توبه کن والا تو را مى کشم .
در این فاصله که بین حضرت و آن جوان سخن رد و بدل مى شد، افرادى که از آنجا عبور مى کردند محضر امام (ع ) رسیدند و به عنوان امیرالمؤ منین سلام مى کردند و از ایشان خواستار عفو جوان بودند.
جوان که حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسرى مى کند، به خود آمد و با کمال شرمندگى سر را به طرف دست على (ع ) فرود آورد و گفت :
یا امیرالمؤ منین از خطاى من درگذر، از فرمانت اطاعت مى کنم و حداکثر تواضع را درباره همسرم رعایت خواهم نمود. حضرت شمشیر را در نیام فرو برد و از تقصیرات جوان گذشت و امر کرد داخل منزل خود شود و به زن نیز توصیه کرد که با همسرت طورى رفتار کن که چنین رفتار خشن پیش نیاید. (بحار، ج 40، ص 113)


¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:37 عصر جمعه 87/1/16

گفتگوی دو شیطان

شیطانی چاق با شیطانی لاغر ملاقات کرد و سبب لاغریش را پرسید، شیطان لاغر گفت: من موکّل بر کسی هستم که چون داخل منزل و یا مشغول خوردن می شود، بسم الله می گوید و این سبب لاغری من شده، شیطان چاق نیز گفت: لکن صاحب من آن را نمی داند و بسم الله نمی گوید و من در خوردن و نوشیدن و دیگر کارها با او شریک هستم فلذا چاقم.


¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:37 عصر جمعه 87/1/16

شوخی و مزاح

شخصی می گوید در کوفه به زنی قرآن می آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (ع) شتافتم، فرمود: آن که  حتّی در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟

از شرمساری چهره ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن.


¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:36 عصر جمعه 87/1/16

ناتوانترین ناتوانان

اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجزمنه من ضیع من ظفربه منهم.

 ترجمه:

ناتوان‏ترین مردم کسى است که در بدست آوردن دوست، ناتوان باشد، و ناتوان‏تر از او، کسى است که دوست بدست آمده را، از دست بدهد.

شرح:

توانایى انسان، تنها در قدرت جسم و زور بازو نیست. بلکه توانایى روحى و اخلاقى، بالاتر و با ارزش‏تر از توانائى جسم و تن است. قدرت جسمى، با گذشت زمان و افزایش سن و سال از بین مى‏رود، اما توانایى روحى و اخلاقى، بر اثر گذشت زمان بیشتر میشود، و انسان را قوى‏تر و ورزیده‏تر مى‏کند.
پس ما، ضمن آنکه براى سلامت تن و قدرت جسم خود، باید ارزش و اهمیت قائل باشیم و در حفظ آن بکوشیم، باید سعى کنیم که توانایى روحى و اخلاقى هم بدست آوریم و هر روز به مقدار آن بیفزائم.
على علیه‏السلام مى‏فرماید: یکى از نشانه‏هاى قدرت روح و توانایى اخلاق، این است که انسان بتواند با اخلاق خوب و رفتار انسانى و مناسب، براى خود دوستان زیادى پیدا کند. پس کسى که نمى‏تواند براى خود دوست صمیمى و خوبى پیدا کند، از لحاظ روحى و اخلاقى، عاجز و ناتوان است.
اما، ناتوان‏تر از او، کسى است که دوستى را پیدا کرده، نتواند براى همیشه نگه دارد. یعنى با رفتار بد و اخلاق نامناسب خود، دوستان بدست آمده را، از دست بدهد و در زندگى اجتماعى، تنها بماند. زیرا نگهدارى دوست، دشوارتر از بدست آوردن دوست است. یعنى براى حفظ دوستان بدست آمده، بیش از یافتن دوستان جدید، قدرت روحى و اخلاق لازم است.
(نهج البلاغة)

 


¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:34 عصر جمعه 87/1/16

تضییع جوانى

امام صادق علیه السلام فرمود:
دوست ندارم جوانى از شما را ببینم مگر آنکه روز او به یکى از دو حالت آغاز گردد. یا عالم باشد یا متعلم و دانشجو. اگر نه عالم باشد و نه متعلم ، در انجام وظیفه کوتاهى کرده و کوتاهى در انجام وظیفه ضایع کردن جوانى است و ضایع کردن جوانى گناه است و سوگند به خداى محمد صلى الله علیه و آله جایگاه گناهکار در آتش خواهد بود
.

¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:34 عصر جمعه 87/1/16

چگونه دعا کنیم

شخصى در محضر امام زین العابدین علیه السلام عرض کرد:
- الهى ! مرا به هیچ کدام از مخلوقاتت محتاج منما!
امام علیه السلام فرمود: هرگز چنین دعایى مکن ! زیرا کسى نیست که محتاج دیگرى نباشد و همه به یکدیگر نیازمندند.
بلکه همیشه هنگام دعا بگو:
- خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد نیازمند مساز!
.

¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:34 عصر جمعه 87/1/16

گناهان خود را کوچک نشمارید!

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در یکى از مسافرتها همراه جمعى از اصحاب خود در سرزمین خالى و بى آب و علفى فرود آمدند و به یاران خود فرمودند:
- هیزم بیاورید تا آتش روشن کنیم .
اصحاب عرض کردند: یا رسول الله ! اینجا سرزمینى خالى است و هیچ گونه هیزمى در آن وجود ندارد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
- بروید هر کس هر مقدار مى تواند هیزم جمع کند و بیاورد. یاران به صحرا رفتند و هر کدام هر اندازه که توانستند، ریز و درشت ، جمع کردند و با خود آوردند. همه را در مقابل پیغمبر صلى الله علیه و آله روى هم ریختند. مقدار زیادى هیزم جمع شد.
در این وقت رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
- گناهان کوچک هم مانند این هیزمهاى کوچک است . اول به چشم نمى آید، ولى وقتى که روى هم جمع مى گردند، انبوه عظیمى را تشکیل مى دهند.
آنگاه فرمود: یاران ! از گناهان کوچک نیز بپرهیزید. اگر چه گناهان کوچک چندان مهم به نظر نمى آیند؛ هر چیز طالب و جستجو کننده اى دارد. جستجوکنندگان ! آن چه را در دوران زندگى انجام داده اید و هر آن چه بعد از مرگ آثارش باقى مانده است ، همه را مى نویسد و روزى مى بیند که همان گناهان کوچک ، انبوه بزرگى را تشکیل داده است
.

¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:33 عصر جمعه 87/1/16

بزرگترین گناه

حضرت امام باقر علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. گروهى از قریش که آنجا بودند، چون آن حضرت را دیدند پرسیدند: این شخص ‍ کیست ؟
گفتند: پیشواى شیعیان است .
یکى از آنان گفت : خوب است کسى را بفرستیم تا از ایشان سؤ الى بکند. سپس جوانى از آنان خدمت امام علیه السلام آمد و پرسید:
-
آقا! کدام گناه از همه بزرگتر است ؟
امام علیه السلام فرمود: شرابخوارى .
جوان برگشت و پاسخ حضرت را به رفقاى خود گزارش داد. بار دیگر او را فرستادند. جوان همین سوال را تکرار کرد. حضرت فرمود: مگر به تو نگفتم شرابخوارى ! زیرا شراب ، شرابخوار را به زنا، دزدى و آدم کشى وادار مى کند و باعث شرک و کفر به خدا مى گردد. شرابخوار کارهایى را انجام مى دهد که از همه گناهان بزرگتر است .

 


¤ نویسنده: علی

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4      >
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
27
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
29513

:: درباره من ::

گلستانی پر از یاس


:: لینک به وبلاگ ::

گلستانی پر از یاس

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

شیعه افتخار کند[3] . لطیفه[2] . مزاح پیامبر . معشوقه ماندنی . ناتوانترین ناتوانان . نامه پدری به پسرش . نسخه ای برای گناه نکردن . همسر نمونه . قدر بدان . گفتگوی دو شیطان . گناهان خود را کوچک نشماریم . لطف خاص خداوند به بنده شاکر . لطف عظیم خدا . استمناء . اطاعت از شوهر . بزرگترین گناه . تضییع جوانی . جوان قانون شکن . چرا رنج می بری؟ . چگونه دعا کنیم . چهار خصلت خداپسند . خنده عبرت . در خلوت . دوست . راه پول دار شدن . رفاقت با سه کس ممنوع . شوخی و مزاح .

:: آرشیو ::

بهار 1387

:: لوگوی دوستان من::




:: خبرنامه وبلاگ ::